یادداشتهای یک دیوانه

ساخت وبلاگ
  آدمها وقتی به تو نیاز دارند در کنارت هستند؛ دقت کرده اید؟! این روزها این را به من می آموزند که به ماندگاری هیچ آدمی دل نبندم. تجربه است دیگر و من ظرف همین چند روز هم چندین تجربه آموخته ام. همین چند روز آدم هایی دیدم که حتا دیدنشان هم حزن انگیز بود.   تجربه است دیگر اما اعتراف می کنم کمی احمقم. یک احمق دایم الحماقت که اسم این لودگی ام را انسانیت می گذارم. خدایا چگونه می توانم پیله تنهاییم را که دریده اند دوباره بدوزمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : لعنت به همه,لعنت به همه چی,لعنت به همه قانون های دنیا,لعنت به همه قانونای دنیا,لعنت به همه چیز,لعنت به همه پسرا,لعنت به همه ی پسرا,لعنت به همه مردا,لعنت به همه قانون,دیالوگ لعنت به همه قانونهای دنیا, نویسنده : maheman17a بازدید : 46 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 5:49

    گاهی دلتنگی ها می رود تا کار دست آدم بدهد، اما برای چندمین بار بر می گردی و حادثه هایت را مرور می کنی،یک نفس عمیق می کشی و او را از ذهنت دور می کنی. بعد می بینی نمی شود و کلا بی خیال همه چیز می شویی. گام بر می داری، موسیقی گوش می کنی، می خندی، و بعد می گویی; زندگی همین است، نگران نباش از دیشب تا اکنون 12 ساعت به فنا نزدیک تر شدیم.  گفت: دیگر برایت نمی نویسد. گفتم: جلو حماقتت را هر کجا گرفتی آغاز عقلانیت مداریست. سه بار نوشت و پاک کرد تا سرانجام به منطقی که از آن دم می زد رسید.     یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : من و این حال عجیبم,من و این حال قشنگم,حال و هوای این روزهای من,حال و روز این روزهای من,حال و هوای این روزها,حال و روز این روزهایم, نویسنده : maheman17a بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 12:14

  

عشق مگر معامله است که چون دوستت نداشت; دوستش نداشته باشی؟؟

عشق یعنی هزار دلیل برای دوست نداشتنت داشته باشد و تو هزار دلیل برای عاشقش ماندن!

عشق یک معامله نیست; شوریدگی ست. 

حتا به او هم بی توجهی و فقط عشق اوست که به سرگشتگی هایت سامان می دهد.

حالم خوب است این روزها...

یادداشتهای یک دیوانه...
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : و سکوت سرشار از ناگفته هاست, نویسنده : maheman17a بازدید : 66 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 16:44

    با یکی از دوستانم که قرار بود روی داستان جدیدم کار کند حرف می زدیم. از عمق اندوهی که در نوشته هایم جا خوش کرده گله کرد و در جوابش گفتم که این نشان می دهد که من در به تصویر کشیدن اندوه موفقم دکتر. نگاهی عاقلانه به چهره ام انداخت ( دقتش هنوز هم در خاطرم هست) و گفت: تصور می کنی اگر مارکز یا داستایوفسکی یا کافکا اگر آنچه را نکشیده بودند قادر بودند به زبان قلم بیاورند؟ خندیدم و نگاهش کردم و گفتم: اووووو؛ دنیای کوچک و بی مقدار من به اصول و فلسفه ی مارکز با "صد سال تنهایی" و " عشق سالهای وبا"یش قد نمی دهد. مرا با چه کسانی مقایسه کردی و خندیدم با صدای بلند. دکتر گفت: یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : تو چه می دانی,از زلزله چه می دانید,از, چه می دانید؟,وتو چه میدانی شب قدر چیست,درباره شاهنامه چه می دانید,درباره حضرت موسی چه میدانید,کتاب از واجبات چه می دانیم, نویسنده : maheman17a بازدید : 51 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 23:43

  از زندگی حقیقی بیرونش کردم و شد بانوی رویاهایم... دیگه باهاش کاری ندارم اما هر کاری کردم از ذهنم نرفت. پس منم گفتم حالا که جا خوش کردی تو قلبم بمون عزیزم. من عزیزش نبودم اما اون عزیزم شد. اونم چه عزیزی!!! روزی هزار بار   دورش می گردم.     یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : چنان در دل به مهرت پایبندم,چنان نشسته ای به دل,چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت, نویسنده : maheman17a بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 15:21

  توی تک تک لحظاتم جریان پیدا کرده. تجربه ی نادریه اما دارم می بینم که تو هر لحظه هست. نه دقیقه، هر لحظه. پر حرفم برای خانمی خودم و وقتی می شینم پشت این صفحه، یادم می یاد که خانمی می گفت: " چرت و پرت نگو الیاس".  می خوام برای خودم نگهش دارم. تا هر وقتی شد. شاید ابدی شد. دیگه گله ای ازش ندارم چون هر چی بگم خراب می شه رو سر خودم و منم دیگه قبول کردم که همه ی مشکلات از منه. یاد روزایی می افتم که رفته بودم و ... ولش کن. قرار شد گله تو کار نباشه. گفت: لابد دلت براش تنگ می شه؛ گفتم نرفته که تنگ بشه. جوری زنجیرش کردم که همیشه با منه. تجربه لمس کردن جسمش رو نداشتم و اینم باشه و یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maheman17a بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 11:23

    می شینی روی یک نیم کت و زل می زنی به جایی که نگاهت به عمق خیالاتت فرو رفته. آه بلندی می کشی. می خندی؛ کمی با صدای بلند؛ فارغ از اینکه در اطرافت چه می گذرد. تمام عضلات بدنت با این خنده منقبض می شود و آرام می گویی: مردها گریه نمی دانند؛ اما می توانند اتفاقات را در وجودشان هضم کنند. یک نفس عمیق می کشی؛ بلند می شویی و رویاهات را روی همان نیم کت رها می کنی. حتم داری تا چند روز، دیگر خیالت از بابت خیال پردازی هایت راحت است. مردها این گونه کنار می آیند. پی نوشت: البته درد دندون این شبا باعث شده به ترشی آلبالوام فکر نکنم؛ احساسات احمقانه روتین که جای خود داره.   یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maheman17a بازدید : 38 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 18:53

      آخرین روزهای آتشین اهواز را در حال سپری کردن هستم. این روزها و شب ها به تب شرجی بودنش نیز اضافه شده؛ اما هوس فلافل های نامی جنوب با این جزر و مدهای طبیعی زیر تاثیر نمی رود. محمد پایه فلافل های سلف سرویس و من مشتری دایمی این بوفه های شلوغ هستم و این شبها با ولع تمام فلافل می بلعم. قدر این فلافل ها را باید دانست؛ چون دقیقا هفته دیگر از این گرمای صمیمی و میزهای بلند و فلافل های داغ خبری نیست. به یاد خیابان های اهواز خواهم افتاد و گرچه کوتاه؛ اما جنوبی ها را صمیمی و گرم یافتم. پر نشاط، اهل موسیقی، سرزنده و عاشق که گرمای شهرشان عجین شده با قلبشان و آمیخته ب یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maheman17a بازدید : 45 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 18:53

  بازم براش شعر گفتم. یه شعر بلند. الان که مخاطبی ندارم که براش بگم؛ راحت می شه نوشت از کسی که خیلی اتفاقی اومد تو زندگیم. اوضاع هنوز همون جوریه؛ مثل گذشته ای که حس کردم دیگه نیست تا باهام حرف بزنه و بگه: " آقاییییی! بداخلاق شدی بازم؟! الاهی قربونت برم نکن با خودت اینجوری". (هنوزم وقتی این جملاتو با صداش تو ذهنم تکرار می کنم ذوق می کنم؛ تا حالا میون ذوقتون بغض کردین؟)و خیلی حرفای دیگه که یادم نمی ره. خیلی کارای دیگه که یادم نمی ره. دیشب خوابشو دیدم. نشسته بود رو پام و داشتم موهاش و شونه می زدم. می دونید وقتی آدم  با یه عشق شورانگیز یارشو خطاب قرار می ده چی ت یادداشتهای یک دیوانه...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maheman17a بازدید : 41 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 18:53

 

 

ک . ک. دورت بگردم

 

 

 

یادداشتهای یک دیوانه...
ما را در سایت یادداشتهای یک دیوانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maheman17a بازدید : 33 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 18:53